به این فکر میکردم که نگاه داستانهای کودکان - به خصوص در زبان فارسی - در مورد حیوانات خیلی تبعیضآمیز است. به طور مثال چرا در تمامی داستانها - بدون یک استثنا - گرگ موجودی بسیار پلید و دروغگو و بدذات است؟ مگر غیر اینست که به جز طبیعتش کاری نمیکند؟
نیش عقرب نه از ره کین است
اقتضای طبیعتش این است۱
آیا واقعا ذات» گرگ بد است و این ذات او را سزاوار نفرت ما و کودکانمان میکند؟ آیا باید گرگها را از بین برد تا انسانها زندگی بهتری داشته باشند؟ و آیا اگر گرگها روزی از روی زمین محو شوند آیا ما واقعا زندگی بهتری خواهیم داشت؟ آیا مجازیم نفرتِ از یکسری حیوانات را به دل کودکانمان بیندازیم؟ آیا این نفرتآفرینی بیدلیل، دروازهی نفرتآفرینیهای بیدلیل دیگر را برای خودمان و کودکانمان باز نمیکند؟ آیا نباید نگران باشیم که شاید خودمان روزی هدف این نوع نفرت و کینهی بیدلیل قرار بگیریم؟
-------------------------
میلاندرا در بار هستی»۲ میگوید کشور چک در سالهای نخست اشغال به دست روسیه هنوز حال و هوای یک حکومت ترس و وحشت و ترور را پیدا نکرده بود. عملا هیچکس در کشور موافق رژیم اشغالگر نبود. روسها میبایست چند استثنا را دستچین میکردند و حکومت دستنشاندهشان را به دست آنها میدادند. اما از کجا میتوانستند این افراد را پیدا کنند؟ همهی آن اعتقاد قبلی به کمونیسم و علاقه به روسیه [پس از اشغال چک] از بین رفته بود. بنابراین روسها به دنبال افرادی گشتند که میخواستند انتقام [وضع بد و از دست دادن آزادیشان] را از زندگان بگیرند، مردمانی که کینه تمام ذهنشان را پرکرده بود. ولی ابتدا روسها میبایست خشونت این افراد را روی چیزی متمرکز میکردند تا رشد کند و دوام بیاورد. باید به این افراد یک جایگزین موقت میدادند تا روی آن تمرین کنند.
این جایگزین، حیوانات بودند.
ناگهان، تمامی رومهها پرشد با سلسله مقالات وکمپینهای نامه-به-سردبیر که میخواستند - به طور مثال- تمامی کبوترها در محدودهی شهر نابود شوند. و تمامی کبوترها نابود میشدند. ولی حملهی اصلی به سگها شد. مردم هنوز از فاجعهی اشغال کشور پریشان بودند، که رادیو و تلویزیون و رومهها شروع کردند پشت سر هم در مورد سگها صحبت کردن: سگها خیابانها و پارکهای ما را آلوده میکنند، سلامت بچههای ما را به خطر میاندازند، باید غذاشان داد ولی هیچ فایدهای ندارند… یک سال بعد، نفرتی که اینگونه با تمرین روی حیوانات ریشه گسترانده بود به سمت هدف واقعیش نشانه رفت: انسانها! اخراج از کار و دستگیری و توقیف و محاکمات شروع شد…»
در حقیقت، وقتی مردم دانستند که کسی یا موجود زندهای هست که بتوانند گناه وضع بد زندگیشان را به گردنش بیندازند، بعد میتوانستند خیلی ساده وراحت این تنفر را از کبوترها و سگها به انسانها منتقل کنند. چرا که تنفر مردم از یک گونهی موجودات زنده» نبود، از خود زندگی» بود.» ۳
حکایت حیوانآزاریِ انسانهای عصبانی از شرایط زندگی و مسائل روزمره داستان روزانهی نشریات است (
-------------------------
در ادبیات و متون دینی خود ما فصلی مشبع در باب مهربانی با حیوانات آمده، همه حیوانات، اهلی و وحشی. تا جایی که امام علی در خطبهی ۱۱۵ نهجالبلاغه وقتی دعا برای طلب باران میکند حیوانات وحشی رها در بیابان» را از یاد نمیبرد:
.مِنْ بَرَکَاتِکَ الْوَاسِعَةِ وَ عَطَایَاکَ الْجَزِیلَةِ عَلَى بَرِیَّتِکَ الْمُرْمِلَةِ وَ وَحْشِکَ الْمُهْمَلَةِ
خدایا از برکات گسترده و عطایای بزرگ خود بر جنبندگان نیازمند و حیوانات وحشی رها در بیابان عنایتی فرما
و سهراب که زیباییهای از یادرفته را به ما یادآوری میکند:
من نمیدانم
که چرا میگویند: اسب حیوان نجیبی است، کبوتر زیباست.
و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست.
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد…»۴
-------------------------
چند شبه که من برای حنا داستان بچهگرگ مهربون» رو تعریف میکنم که یه روز که برف اومده بوده میره با مامان گرگه برفبازی میکنه و بعد برمیگرده خونه غذاش رو میخوره و میخوابه.
عنکبوتها رو سعی میکنیم نکشیم و بندازیمشون توی باغچه. اگه حنا دور و بر باشه میگیم خونهشون رو گم کردن اشتباهی اومدن خونهی ما داریم میبریمشون خونهی خودشون. شب هم داستان عنکبوت قهوهای رو براش تعریف میکنم که با دوستاش (نینی مورچه و نینی سوسکه) میره بازی میکنه. اینا کارهایی که ما تصمیم گرفتیم انجام بدیم. ولی ادبیاتِ کودکان، به نظر میاد مسیر برعکسی رو طی میکنه: در بین کتابهای منتشر شده برای کودک؛ میتوان کتابی را دید که در آن چوپانی؛ سگ گله را به دلیل خیانت و همدستی با گرگ به دار آویخته و در داستان دیگری تعدادی موش؛ گربهای را از چوبهی داری با دستانِ بسته آویزان کردهاند.» (
پانوشتها:
۱-علیاکبر دهخدا در امثال و حکم این شعر را از سعدی دانسته. ولی این بیت نه در گلستان دکتر یوسفی دیده میشود و نه در کلیات فروغی.
۲-
The Unbearable Lightness of Being” by Milan Kundera (1984), English translation by Michael Henry Heim (1999). Harper Perennial Modern Classics. p. 320. ISBN 978-0060932138.
همچنین ببینید: میلان درا، بارهستی، دکتر پرویز همایونپور، نشرقطره.
۳-
The Origins of the Gods by James S. Hans, State University of New York Press, 1991.
۴- صدای پای آب، سهراب سپهری، ۱۳۴۴
من اعتقاد دارم این داستانهای کودکان - حتی قدیمیهاش که تازه نسبت به جدیدترها خیلی هم ملایم به حساب میان- بعضیهاش خیلی ترسناک و استرسآور هستند و صحنههای - به قول فرنگیها - گرافیک دارند. مثلا همین
حالا اصلن مگه مشکلی داره داستان اینقدر پیچیدگی و خِشانت نداشته باشه؟ آخه بچهی دوسه ساله مگه اینهمه هیجان لازم داره. من با الهام از داستان بزبزقندی یه داستان جدید درست کردم که توی اون بزبزقندی میره برای بزغالهها غذا تهیه کنه و بزغالهها هم وقتی مامانشون نیست با اسباببازیهاشون بازی میکنند. بعدش بزبزقندی برمیگرده خونه و میشینن غذاشون رو دور هم میخورن. هیچ خبری هم از گرگ و کلک و دریدن شکم و اینا نیست. خوب اینم داستانه دیگه. میگید هیجان نداره؟ فقط همین امشب هشت بارِ تموم برای حنا تعریفش کردم. با کلی آب و تاب. آخر بار هشتم باز گفت بابا یه بار دیگه میگی؟؟» که من دیگه از کوره در رفتم. ولی نکته اینکه هشت بار تموم براش تعریف کردم و هنوز حوصلهاش سر نرفته بود. حالا واقعا لازمه گرگ بدجنس تبهکار بیاد بزغالهها رو به ببره بخوردشون که بعد لازم بشه بزبزقندی بیاد شکم گرگ رو پاره کنه! اصلن تصور کنید چقدر صحنهی خِشانتآمیز داره این داستان!
درباره این سایت